آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

آراد نبض زندگی

یه سفر یهویی+ولنتاین مبارک

سلام عزیز دردونه مامان... جونم برات بگه از مسافرتی که چند روز پیش به اتفاق عزیز جون اینا رفتیم شهرستان که بی نهایت بهمون خوش گذشت حالا بزار برات کامل توضیح بدم که بدونی مامانت یه چیزی که به کلش میزنه حتما باید انجامش بده... چند روز پیش که صبح رفتیم خونه عزیز اینا...تازه نشسته بودیم که عزیز یهویی گفت دلم گرفته و میخوام زنگ بزنم به بابات تا چند روز بریم شهرستان....حالا نه به بار بود نه به دار من زودی بلند شدم و به عزیز گفتم که پس من میرم خونه تا آماده بشم ....حالا عزیز از خنده غش کرده که هنوز ما که تصمیم جدی نگرفتیم به هر حال من زنگ زدم به خاله شهره که زودی آماده شو که منم میرم خونمون آماده بشم که با عزیز اینا بریم...
29 بهمن 1392

خبرهای خوب و بد...پسرم بزرگ شده

سلام گل بهار نارنجم.... وسلام مخصوص به همه دوستان گلم که همیشه همراهمون هستن ...با اینکه من این روزا بسی فراوان تنبل شدم ولی با این حال تنهامون نمیزارین و کنارمونین...ممنون از همتون...بوسسسسسسسسسس حرفای زیادی برای گفتن داریم که امشب تا اونجایی که میتونم برات مینویسم عزیز مامان ...بعد از یلدا به این ور هوای شهرمون خیلی سرد شده...بعضی روزا اصلا آدم جرات نمیکنه پاشو بزاره بیرون...البته بعضی وقتا هم هوا گرم میشه و ما هم از فرصت استفاده میکنیم و میزنیم بیرون... عزیز دردونه منم هزار ماشالا کلی واسه خودش بزرگ و آقا شده ....دیگه خیلی خوب میتونه جمله بندی کنه و منظورشو بفهمونه....پشت هر فعل منفی که میخواد به کار ببره یه نه اضافه...
13 بهمن 1392
1